دلنوشته های من و همسر قشنگم

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ

وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ

إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بلخره دست تقدیر ما رو بهم رسوند و این شد که :

روز نامزدیمون 1 تیر 93
روز عقد آسمونیمون 6 شهریور 93
روز عروسیمون 6 فروردین 94


ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
☻♥☻
\█/\█/
.||. ||.

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۵
ارديبهشت

گاهی پیش می‌آد که تمام مُسکن ها را باید کنار گذاشت ... Smileyهمین که میبینی عشقت کنارته ... ازت دل میبره ... نوازشت میکنه ... حس میکنی رو ابرایی...

اینجور مواقع باید صداش کنم ژلوفن من! آرامشبخش من! عمر من!

گاهی هم پیش می‌آد که حس میکنم عشقمون یخ زده ... ساعتها کنار همیم ولی جز تماشای تلویزیون لام تا کام کلامی حرف نمیزنیم ... سکوتی کل خونه رو میگیره و تنها صدای زنگ وایبر تنهایی را میدزد!

ولی بگما در هر حالی هیچی از عشقمون کم نمیکنه!495019_flirtysmile4.gif

این چن وقت خاطرات زیادی واسه ثبتش دارم، هم محل کارم هم پایان نامه هم خونه کلا یه عالمه اتفاق دارم ولی خوب منم که تنه ام خورده به تنه شیرازیا و حال و حوصله نوشتن ندارمشکلک های شباهنگShabahang

نمیدونم چرا جدیدا به سرعت دارم چاقالو میشم اعصابم خورد شده ولی این اصلا باعث نمیشه که من از خوردنم بزنم یعنی همتشو ندارم که بخوام جلوی خودمو بگیرم عوضش با مامی عزممونو جزم کردیم که شروع کنیم به رفتن استخر روزهای فرد هم تو شرکت میرم باشگاه یکم این بدن خشکیده‌ی کرخت شدمو تکون تکونش میدم شاید خدا رحمش بیاد و دیگه چاقتر نشم اگرچه فک کنم استخر هیچ اثری نداشته باشه ماشالا غریق نجاته مث سازمان گوشت نشسته بود بالاسرمون از استخر خسته و کوفته اومدیم خونه همسری با نیش باز و خیلی خوشحال اومد جلو گفت یه خبر خوش واست دارم کلی نازشو کشیدم تا بلخره لب تر کرد و گفت امشب شام مهمون داریم وااااااااااااااای منو میگی انقد ناراحت شدم!!! شکلک های شباهنگShabahangعجبا مثلا ما تازه عروس دومادیم نباید که انقد مهمون داشته باشیم، با لب و لوچه آویزون و غرغر کنان شروع کردم به پختن قیمه واسه شام تا شب هردومون کلی زحمت کشیدیم تا مهمونا که دوست همسری با خانم و بچش بودن رسیدن بعد از چند ساعت بساط شام مهیا شد ولی باورکردنی نبود کل غذاها برگشت تو آشپزخونه!!! بخدا خیلی خوشمزه شده بود نمیدونم چرا این اداهارو در آوردن خیلی بهم برخورد همه خستگیم موند تو جونم اصلا ازشون خوشم نیومد دلم میخواس زودتر بلند شن برن خونشون

از همسری هم دلگیر شدم بهش گفتم خواهش میکنم دیگه بدون هماهنگی مهمون دعوت نکن

یه مسافرت 4 روزه هم به اقلید داشتیم خوش گذشت ولی رفت و برگشتش تو اتوبوس واقعا کلافه کنندس خورد و خاکشیر شدیم

فامیلهای همسری واقعا آدمهای پاک و مهربونی هستند. هنوز یکم واسه من چون هنوز یخم باز نشده سخت بود معذب بودم باید خیلی رسمی و مث بچه آدم میشستم و این باعث میشد خسته بشم تازشم دلمم واسه مامی تنگ شده بود دلم میخواس زودتر برگردم ولی همسری سیر نشد دلش میخواس بیشتر بمونه

عکسا و فیلم عروسیمون هم آماده شد. عکسا همچین مال نیس و یکم خورد تو ذوقمون فیلمو هنوز نشده درست بشینم ببینم خداکنه خوب شده باشه

واااااااااااای واسه روز مرد واسه همسر قشنگم هیچی نشد بگیرم ولی تو فکرش هستم و میخوام یه کادوی خوب بگیرم ولی نمیدونم چی؟ خدایی اگه کل دنیاهارو هم بهش بدم بازم کمه آخه اون یه جیگره یه فرشته اس تازشم چه کادویی بهتر از من؟شکلک های شباهنگShabahang وقتی خدا بهش همچین کادوی خوبی داده من چی بدم که بتونم خوشالش کنم اصلا ولش کن همون کادوی خدا بسه واسش والا مردم چه شانسایی دارن