دلنوشته های من و همسر قشنگم

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ

وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ

إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بلخره دست تقدیر ما رو بهم رسوند و این شد که :

روز نامزدیمون 1 تیر 93
روز عقد آسمونیمون 6 شهریور 93
روز عروسیمون 6 فروردین 94


ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
☻♥☻
\█/\█/
.||. ||.

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ

۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۴
دی

این روزها همش در حال جدال با نفسم و جدال با هرکی دم دستمه هستم..منظورم مامی و بابی و خواهری و همسلیه.. نمیدونم عروسی رو چیکار کنیم .. موندم سر دوراهی... چون شهر منو همسلی یکی نیس از این مشکلا پیش میاد دیگه..دارم خودمو راضی میکنم به یه جشن خانوادگی کوچولو .. فقط آتلیه و لباس عروس.. girl_pinkglassesf.gif آتلیه واسه ثبت خاطرات خوبه!

با همه این اوصاف یحتمل همین کارو میکنیم چون اکثریت قریب به اتفاق موافقشن.. دلم میخواد همه بگن که انتخابم بسیار صحیح میباشد!

5 شنبه شب مهمون داشتیم. خانواده عروسمون بودن. وااااای دسر پودینگ درست کردیم ولی اصلن نگرفت و آبکی بود! بابام میگفت بیار بعنوان نوشیدنی بخوریمش خخخخخخخ

5شنبه و جمعه باز کلی دنبال خونه گشتیم، آخه خدایا تو این شهر به این بزرگی یه خونه 50 متری مناسب ما پیدا نمیشه؟! دیگه دارم ناامید میشم! کلافه کننده اس! یه ساعت واسه بنگاهی توضیح میدیم که ما عروس و دومادیم یه خونه نقلی تمیز میخواییم با این سقف پول اون وقت هرچی پیشنهاد میده همش گنده! آخه خنگ خدا خودت میری تو یه همچین خونه ای که به ما پیشنهاد میدی زندگی کنی؟

جمعه بعد از کلی کنکاش یه خونه نسبتاً تمیز پیدا کردیم 66 متری با 45 تومان رهن کامل خوب بود ما هم سریع 200 تومن دادیم به بنگاه که واسمون نگهش داره! شنبه بعد از کار رفتیم بنگاه تا با صاحبخونه قولنامه کنیم ولی انگار از دنده چپ بلند شده اصلا کوتاه نیومد و گفت من 500 اجاره میخوام با 30 تومن رهن  دِلامصب آخه ما 500 تومنون کجا بود!  دلم میخواست گریه کنم! خسته کننده اس  گشتن دنبال خونه خدایا کرمتو شکر خودت جای ما بودی چیکار میکردی؟ نزول میکردی؟ brod kavelarg smileyیا میرفتی تو اون لونه موشها زندگی کنی؟

این روزها رم کرده هی داره بهمون جفتک میزنه! والا این از شرکت که چن ماهه منو مَچَل خودشون کردن آخرشم امروز حکم قبلیو دادن گفتن همونو باید امضا کنی وگرنه خوش اومدی! اون از مجمع که کلی واسش نقشه کشیدم آخرشم دادن به نور چشمیهای ژیگولی خودشون! اون از پایان نامه که کچلم کرده! اونم از خونه که تخمشو ملخ خورده!

خـــــــــــــــدا، جون من راستشو بگو خودت بیای زمین جای بندهات باشی این همه فشار و استرس روت باشه عکس العملت چیه؟ واقعا ما داریم زندگی میکنیم یا کلن وِل معطلیم؟

 

غمگینم ... همانند پسری که با خانواده رفته آنتالیا

۲۳
دی

شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  دلم اونقدر تنگه که انگار به جای چند روز چندساله ندیدمش....شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

زندگیِ عاشقانه ام حالش کاملا خوبِ خوب توام با دلتنگی و زندگیِ درسی پایان نامه ام حالش بد که نه !  افتضاح است!Angry Elf

یه خونه خوشمل دیدیم و پسندیدیم ولی یکم گرونه اجارش دایی هم از آب گل آلود داره ماهی میگیره میگه پولتونو بدین دست منتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید خودم اجارشو میدم هر ماه

ولی من شک کردم که  عایا این نزول میباشد یا خیر؟

طی جلسات بحث و گفت و گویی که با پیشنمازمون داشتم Arabic Veilبه هیچ نتیجه ای نرسیدم Peppyیا اون خیلی تخصصی حرف زد یا من کلاً حواسم نبود چی میگه!

اگه دلم راضی نشه که پولش حلاله قبول نمیکنم، شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز نمیخوام زندگیمو با اینجور چیزا شروع کنم

همسل قشنگم دلم واست اندازه یه مورچه شده کووووووووجاااااااییی کی میای؟ دیگه هی اِرور باطری لوو میاد رو پیشونیم....

 



۲۱
دی

داشتم پشت میزم یه حساب کتاب میکردم و تند تند رو کاغذ جمع و تفریق میزدم یهو سرمو آوردم بالا دیدم آنی وایساده داره بهم میخنده

میگه تو هنوز تو خرج نیوفتادی وضعت اینه! گفتم نه بابا. ولی خدایی خیلی گرونیه شهریه دانشگاه مونده! چک بعدی خونه! نمیخوام ثانیه‌ای به فکر فروش خوش رکاب باشم نه نباید پول کم بیارم من طاقت دوری ازشو ندارم اون دخمل منه خیلی فراتر از یه ماشینه! شاید کسی نتونه درک کنه ولی چون کل پول خریدشو خودم دادم خودم رفتم زیر قسط مث یه همدم کنارم بوده حالا فکر جدایی ازش سخته!!! نه هرکاری میکنم ولی دخترمو نمیدم به کسی!

هفته گذشته یکم بین منو همسری شکرآب شده بود ولی خداروشکر به خوبی تموم شد و بیش از این کش پیدا نکرد! واقعاً تو این چند روز فهمیدم چقد دوسش دارم و ثانیه ای بدون اون نمیشه زندگی کرد. واسه مراسم آشتی کنون هم رفتیم سینما فیلم چندمترمکعب عشقو دیدیم فیلمَش بَسیار مقبول بود. شبش هم رفتیم از قنادی به مناسبت ولادت حضرت رسول (ص) شیرینی بگیریم که چون شیرینی نداشت کیک گرفتیم به همسری گفتم به آقاهه بگه روش بنویسه عشقم عیدت مبارک  وااااااای که همسری طفلی فک کنم چند کیلو از خجالت آب شد تا بگه منم اونور فقط میخندیدم.

تو این مدت خیلی دنبال خونه گشتیم به جز یکی دو مورد بقیه بدرد نخور بودن! اون یکی دو مورد هم یه جای قضیه اش میلنگید و خلاصه نشد که بشه!

همسل قشنگم امروز رفت ماموریت و من خیلی غمناک شدم دلم از الان واسش تنگه و باید تا 5شنبه تحمل کنم. بخــــــــــــــــــــدا عاشقـــــــــــــــــشم 

راستی مادر همسری طفلی باز سنگ کلیه آورده قرار بیاریمش تهران ببریم دکتر انشالا که زود خوب شه 

۱۶
دی


 

ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧـــــ ـﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺑﺪﺗﺮﯾــــﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﯿﮕــــــــ ــﺬﺭﻩ ﺍﺳﻤﺷــــ ﺟﻮﻭﻧﯾِـــــــ ـــــــﻪ ...

 ________________


ایـن بـود دنـیـایـی کـه واســـه دیدنــــش بـــه شـــِــکـم مامـــــان لگـــــد میزدیــــم ؟؟؟

 

________________

 

چرا انقدر تنها شدم؟! 

 الان هیچکدوم از آدمایی که باید باشن نیستن! هیچ دوستی ندارم که بتونم باهاش دردو دل کنم! چرا؟ خدایا چند سال پیش منو یادته؟ چی شدم من؟ کجان اون همه آدمی که کنارم بودن؟ نه دوستی نه همسایه ای نه فامیلی

خدایــــــــــــــــــــا من مریـــــــــــــــــــــمو میخوااااام

خدایـــــــــــــــــــــا دلم گرفتـــــــــــــــــــــــــــــه

آخـــــــــــــــــــه من حرف دلمو با کی بزنم

کاش منو زودتر ببری پیش مریم

مریم خیلی زود رفتی خواهرگلم، عزیزم، نگفتی بعدتو ما چی میکشیم؟

ولی خوش به حالت بخداااا که راحت شدی

این دنیا ارزش نداره ارزش جنگیدن  نداره ارزش حرص خوردن نداره

تف به این دنیا، دلم میخواد همه رو جا بذارم و برم.

________________

من

تصوراتم از تو

با ” کــــــــاش ” گره خورده

تـــو ،

توقعاتت از من

با ” بایـــــــــد” ...

چاییم داغ داغ بود ولی من بدون هیچ تلاشی برای سرد شدنش فقط سر می کشیدم!

میخواستم گرم بشم اخه- ولی نشدم-

"من خوبم"

۱۵
دی

برایـم تنها چیز پرُمعنـی ، دوسـت داشـتن توسـت !

 


۰۶
دی

چند روزه که سرماخوردگی بدی گرفتمو آخرهایم است ولی قبلش میخوام حکایت این چند وقت اخیرو بگم:

این روزها، به هزار و یک دلیل، زندگی بسیاری از ما شب هنگام آغاز می‌شود. از صبح که بیدار میشیم تا شب که برگردیم خونه کلا یه کس دیگه ای هستیم، تازه شب میشیم خودمون حالا همین شب هم داره کم کم کوتاه میشه! (به مناسبت شب یلدا)

اولین سفر دوتایی من و همسری به خوبی و خوشی سپری شد، HippieHippie هوای اقلید خیلی سوز داره یعنی سوزش تا مغز استخون نفوذ میکنه و آدمو هی مجبور میکنه بندری بزنه تا قبل از این من با اتوبوس مسافرت نکرده بودم و یکم واسم سخت بود ولی در کل تجربه باحالی بود و دوسش میداشتم. مسافرت این سری هم خداروشکر خوش گذشت اصلا مگه میشه آدم با عشقش بره اینور و اونور بهش بد بگذره؟ نه میشه؟ ولی یه جاش که بیش از حد بهم چسبید کامیون سواری بود!!! باور کردنش سخته ولی من رفتم نشستم پشت رٌل ماشین پدرشوهرعزیزم و سه تا خیابونو هم رفتم تازه ماشینی که پشتش 10 تن بارداشت!!!! خیلی هیجان انگیزناک بود کلی آدرنالین خونم رفت بالا. Yahحس شهربازی بهم دست داده بود خلاصه تجربه خیلی خوبی بود! و اینگونه برما بسی خوش گذشت و ما خوشحال و شاداب همچون غنچه های خندان برگشتیم خونه  

فرداش آبجیم اینا که داشتن از سفر قشم برمیگشتن تو راه قم به تهران یه تصادف وحشتناک میکنن این تصادف به شدتی بوده که وقتی واسمون تعریف کردن مو به تن آدم سیخ میشه پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/و باید هزار بار خدا رو شکر کنیم که الحمدالله همشون سالمن! یعنی خدا اینارو دوباره به ما بخشیدشون! خدایا شکرت

پایان نامه که اصلا حرفشو نزن که هنوز اندر خم یک کوچه‌ام

تازشم پنج شنبه رفتم شوش و چنتا تیکه از جهاز خوشگلمو گرفتم الهی که به حق 5تن خوشبخت بشیم و تا ابد به پای هم شاد و سرزنده بمونیم

 

آخرهایم است پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

آخرهایم است

۰۱
دی

پشت میزم نشسته بودم و بخاطر اتفاقات اخیر داشتم غصه میخوردم یهو دیدم همکار مهربونم که کم و بیش در جریان بود یه پیام داخلی زد بهم با این مضمون:

بیا گاهی به خودت دروغ بگو چند دروغ ساده... مثل من خوبم، آرامم، خوشحالم... بیا گاهی اشتباه کن و ببین که آب از آب تکان نمی خورد... که زندگی راه خودش را می رود... که چرخ زندگی با اشتباه تو نمی ایستد... اصلا بیا گاهی خودت را به کوچه علی چپ بزن! توی کوچه علی چپ قدم بزن... راه برو! سوت بزن! نگو یکبار باختم تعطیل، دیگر بازی نمیکنم زندگی با این باختن ها، این افتادن ها، زمین خوردن هاست که زندگی می شود! خطر کن بی پروا، سر چیزهای بزرگ زندگی، کارت، اعتبارت، حتی جانت... اینهمه احتیاط که چه؟؟؟ که خط نیفتد روی شیشهء دلت؟؟؟ بیا یکبار بی هدف، بی نقشه، بی قطب نما راه بیفت، حتی بی توشه... برو! بباز! نترس... بازی کن... آنقدر تا چیزی برای باختن نماند! تا از دست دادن عادت شود و باختن پالایش روح... باور کن زمین خوردن جزیی از زندگیست!!! بازی کن... مردانه زندگی کن!

•••••

واقعاً حس خوبی بهم دست داد! این چند روز درگیر کارهای اثاث کشی بودیم جداً کار سختیه! هنوزم بعد از گذشت 5 – 6 روز خونه مرتب نشده، طفلی شوشو جونم کلی زحمت کشیده عاشقشم به مولا اگه خدا بخواد تعطیلات آتی و قراره بریم اقلید، ولی قبلش میخوام برم آرایشگاه و عملیات خوشگلاسیونو رو خودم پیاده کنم بعد بصورت پری دریایی برم پیش مادر شوهر عزیزم نه اینجوری مث سمندون!

•••••

انشالا قراره از هفته آینده کم کم شروع کنم به خرید جهیزیه، کاش یکم پس انداز داشتم تا به بابا کمک کنم، اصلا دلم نمیاد بخاطر من تو قرض بیوفته و بهش میخوام بگم فقط چندتا تیکه اصلیهارو بگیره بقیه شو کم کم تو زندگی خودم میگیرم.

 

پ.ن1: بدتر از اثاث کشی نداریم

پ.ن2: وقتی عشقت کنارت باشه همه سختی ها شیرینه