۱۱
مهر
سلام
بعد از مدتها باز من برگشتم به وبلاگ نویسی
بعد از اینکه وبلاگ قشنگم تو بلاگفا به فنا رفت دیگه هیچ انگیزه ای به وبلاگ نویسی نداشتم ولی همش احساس میکردم که بعضی چیزا باید ثبت شه باید بمونه باید خاطره اش حالا حالاها از ذهنم پاک نشه تا اینکه ساخت وبلاگ تو اینجا تو ذهنم جرقه زد
البته دیگه اسم و آدرس این وبلاگمو نمیخوام به احدی بگم حتی به همسری
میخوام اینجا ناشناس بمونم واسه همیشه
میخوام بیام و راحت حرفامو بزنم
ثبت خاطراتم بدون اینکه استرس اینو داشته باشم که کسی منو میشناسه
بعضی وقتا آدم مجبوره رول بازی کنه ولی دیگه اینجا خبری از این کارا نیست چون فقط منم و خدای من
خداجون دوستت دارم کنارم باش!
بعد از مدتها باز من برگشتم به وبلاگ نویسی
بعد از اینکه وبلاگ قشنگم تو بلاگفا به فنا رفت دیگه هیچ انگیزه ای به وبلاگ نویسی نداشتم ولی همش احساس میکردم که بعضی چیزا باید ثبت شه باید بمونه باید خاطره اش حالا حالاها از ذهنم پاک نشه تا اینکه ساخت وبلاگ تو اینجا تو ذهنم جرقه زد
البته دیگه اسم و آدرس این وبلاگمو نمیخوام به احدی بگم حتی به همسری
میخوام اینجا ناشناس بمونم واسه همیشه
میخوام بیام و راحت حرفامو بزنم
ثبت خاطراتم بدون اینکه استرس اینو داشته باشم که کسی منو میشناسه
بعضی وقتا آدم مجبوره رول بازی کنه ولی دیگه اینجا خبری از این کارا نیست چون فقط منم و خدای من
خداجون دوستت دارم کنارم باش!