دلنوشته های من و همسر قشنگم

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ

وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ

إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بلخره دست تقدیر ما رو بهم رسوند و این شد که :

روز نامزدیمون 1 تیر 93
روز عقد آسمونیمون 6 شهریور 93
روز عروسیمون 6 فروردین 94


ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
☻♥☻
\█/\█/
.||. ||.

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ

خـــــــــــوابم میاد خووو

دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۳۵ ب.ظ

واااااااای که این روزا چقد بیدار شدن و بیدار موندن سخته!

زندگی متاهلی هم سختی های خودشو داره هم شیرینیهای خودشو

با همسری یه برنامه 4هفته ای واسه تهیه نهار و شام نوشتیم و اینطوری از سردرگمی اینکه حالا شام چی بپزم دراومدیم ولی خیلی مطابق برنامه جلو نمیریم و هی زارت خودمونو میندازیم خونه مامان اینا ....

هفته اول کاری خیلی طولانی بود و بیشتر تایم کاری به خمیازه کشیدن گذشت خوش بحال همسری اونجوری که تعریف میکنه کلن تو شرکت خوابن همشون

کادوی روز زنمو هم از همسری و هم از شرکت و هم از داداشم گرفتم بسی به دلمان نشست خوشمل بود واسه مامی هم شریکی انگشتر گرفتیم .

دیشب خواب آبجیمو میدیدم خیلی دلم واسش تنگ شده الان همش دارم تو نت دنبال تعبیر خواب میگردم ببینم یعنی چی؟ خدایا مواظبش باش اونو به تو سپردمش

آخ که چشام باز نمیمونه چرا انقد کسلم بی حالم خسته ام



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی