دلنوشته های من و همسر قشنگم

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ

وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ

إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
بلخره دست تقدیر ما رو بهم رسوند و این شد که :

روز نامزدیمون 1 تیر 93
روز عقد آسمونیمون 6 شهریور 93
روز عروسیمون 6 فروردین 94


ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ
☻♥☻
\█/\█/
.||. ||.

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღღ♥ღ

۱۵
آذر

سکانس اول: چهارشنبه صبح من تو رختخواب، با صدای اس ام اس بیدار میشم! به سختی گوشیمو اززیر بالشم برمیدارم میبینم استادمه، میگه دیرتر بیا یونی!

سکانس دوم: من تو ماشین با سرعت دارم از محل کارم اتوبان نیایش و میرم به سمت یونی و کل مسیر رو با صلوات و آیت الکرسی طی کردم/

سکانس سوم: استادم با عصبانیت و نگاهی توام با خشم و تاسف داره بهم نگاه میکنه و من فقط سرمو انداختم پایین! خود کرده را تدبیر نیست! و طی استعلام از امور پژوهشی دانشگاه تائید میشه که من باید ازابتدا کارمو انجام بدم

سکانس چهارم: من تو اتوبان نیایش با چشم گریون و پریشون برگشتم سرکار... به درک که نشد!

سکانس آخر: گوشیم داره خودشو میکشه و من حوصله جواب دادن ندارم ولی در آخر جواب میدم و ازاون طرف یه آقایی صحبت میکنه که انگار خیلی خوشحاله و منو واسه روز یکشنبه به عنوان دانشجوی برتر دعوتم میکنه من خنده ام میگیره! وای به حال دانشگاهی که برترش من باشم!

۱۱
آذر

حرفها این روزها درد آور شده است

این روزها خدا سرش شلوغ است

 

تو شرکت بودیم، داشتم تو یکی از اتاقای شرکت با همکارام راجب مجمع های اخیر صحبت میکردیم که یهو از نگهبانی زنگ زدن که آقای فلانی خانمت احضاریه دادگاه فرستاده ...  حس کردم تمام آبروی همکارمون پیش ما رفت. از عصبانیت سرخ شده بود و اینکه تلفنچی این پیامو مستقیم به خودش نداده بود خیلی ناراحت شده بود!

آبرو تمام دارایی ایه که یه آدم داره...ولی متاسفانه اون زن...به هیچی فک نکرده بود...هنوزم که یاد قیافه خجالت زده همکارم میفتم دلم میسوزه...اون آدم هر چقدم که بد باشه حقش نبود که مسایل شخصی اون اینجوری جلوی همه مطرح بشه ... زندگی شخصی هرکسی بخودش مربوطه

 

اخیراً طی تماس یکی از اساتید فهمیدم که کل موضوع پایان نامه ام تکراریه و با حرفاش بهم فهموند که باید تغییرش بدم و این یعنی یک ترم دیگه ول معطلی!

به استاد خودم و مدیرگروه دانشگاه زنگیدم بعد از شنیدن حرفام بهم گفت یه کاریش میکنیم.دیالوگ خوبی بود تو اون شرایط سخت. نهایتشم اینه که هیچ کاریش نمی کنیم. این است قانونی که در هر شرایطی امید بخش می باشد.

 باز با داداشم بحثم شد سکوت برای هر شخصی شخصیت بهتری میاره مخصوصاً وقتی آدما واسه تو حرف هم پریدن دوی ماراتون گذاشتن. باشد که بلایای غیر طبیعی با گذشت زمان قابل هضم و طبیعی شوند و ما رستگار شویم. هر چی میشه میذارم به این حساب که داری قوی بارم میاری اما شرمنده خدا جون تو عالم خانوما دیگه دارم آرنولد میشم،بسه دیگه خیلی قوی شدم جون هر کی دوس داری بسه.

 


۰۴
آذر

پنج شنبه گذشته با همسری رفتیم استندآپ کمدی جالب بود، خوش گذشت! بعدشم با مامان رفتیم شهروند آرژانتین و من اولین تکه از جهازمو خریدم انشالا که دستمون سبک باشه و بتونیم تو این گرونی همشو راحت بگیریم ... من خیلی لذت بردم ... فقط انتخاب کردن بین اون همه مدل و برند کار سختیه

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

میدانی، گاهی هم لازمه همه خیالاتمو تو ذهن خودم مرور کنم !

همه افکارمو رو تا متوجه شم   آنطورها هم که فکر میکردم نیست...گاهی باید یاد بگیرم با خودم حرف بزنم، بد عادت شدم که تا اتفاقات روزمره رو واسه کسی نگم انگار دلم آروم نمیگیره، باید یاد بگیرم که مسایل آنقدرها هم که تو فکر میکنی شنونده نداره! ولی دست خودم نیست، من عمری را این مدلی بودم و تغییر این وضعیت یکم واسم سخته و حس میکنم با حرف نزدنم نمیتونم خودمو تخلیه کنم این عادت منم فقط بخاطر اینه که مامان مهربونم همیشه و هر لحظه که نیاز داشتم یه شنونده خوبی واسم بوده

ولی باید تمرین کنم یه نفس عمیق بکشم و بخودم بگم هیــــــــــــــــــس خانوووووم اینجا کسی حوصله شنیدن نداره!!!! چون حقیقتاً دیگه تمایلی ندارم سر این قضیه دلم بشکنه... یک وقت هایی شد که .. یک جورایی حس کم رنگ بودن کردم و بقیه ازت بخوان که کوتاه بیای و نادیده بگیری و بهت بگن

بـهــــــــــــــــونه گیـــــــــــــــر غُرغُرو

 

امروز چندتا متن خوندم خیلی باهاشون حال کردم

آلبا دسس: من فکر میکنم همه چیز را باید به اندازه خورد ... حتی غصه را!

فیلیپ گلوک :  وقتی میمیرید نمی فهمید که مرده اید تحملش فقط برای دیگران سخت است... بی شعور بودن هم مشابه همین وضعیت است!

۲۶
آبان

ای مرد

زن اگر شیطنت نکند

اگر برای گریه به آغوشت پناه نیاورد

اگر تمام حرفهایش را برای تو نگوید

اگر حسادتش را از روی بزرگی عشقش نبینی

اگر صدایش و بوی تنش دلت را نلرزاند

که زن نیست

زن سراسر ناز است و نیاز

و

تو مرد

تو اسطوره زندگی زنی

پس مرد باش نه نر ...

 

سلام عشق من هستی من میدونم چقدر بخاطر رفتارهای سردم از دستم دلخور میشی میدونم با این رفتارم جه احساس بدی بهت دست میده وقتی این کارو میکنم از خودم بدم میاد بیزار میشم   وقتی خوب نکاه میکنم میبنم تو پر از محبتی وسرشار از عشق .همیشه کاری میکنی که من خوشحال بشم   شاد باشم  سعی میکنی همه نیازامو بر اورده کنی بهم کادو میدی اما من با کوچکترین چیزی  اذیتت میکنم  اما مونسم بدون این از بی محبتی من نیست  این از عشق  بیش از حد منه  منو ببخش  مونسم  ای تنها امید زندگیم ، مطمئن باش هیچوقت خوبی هاتو فراموش نمیکنم و تا ابد تا روزی که نفس میکشم  دوستت دارم و خواهم داشت و امکان نداره بهت بی تفاوت بشم 

 

به همین مناسبت یه شعر واسه آقای خودم میسرایم:

همسر قشنگــــــــــــم

همســـــــــــــر زرنگـــــــــــــم

همســــــــــــــــــــــــــر مست و ملنگم

همســــــــــــــــــــــــــر زبرو زرنگم

همســــــــــــــــــــــر مث فشنگم

همســــــــــر یکم مشنگم

Kiss